- بی زوال
- همیشگی، باقی، جاوید
معنی بی زوال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زود گذر
پریشان، بی هوش
بی پاسخ
بینظیر، بی شریک، نا همتا
بی فرصت
بی مانند، بینظیر
بی برهان، بی دلیل
بی فکر و اندیشه
پریشان سر در گم
بدون اجازه و رخصت
بی پاسخ
بی پرسش نپرسیده
برانی: نافرهخته کانا آنکه خواندن و نوشتن ندارند، بی علم بی معرفت
بی ضرر، بی اذیت، بی گزند
بی جان و روح
فرسوند نماندنی
بی فکر، بی اندیشه، بی غم
بی مانند، بی همتا، بی شریک
کسی که خواندن و نوشتن نداند
ضعیف، سست، ناتوان، فقیر، من، بنده
آنچه زود فرسوده و نابود شود، ناپایدار
آنکه نتواند بخوابد، کسی که به خواب نرود
ورجا وند
بی فکر، بی اندیشه، غافل، بی غم، لاقید
بی مانند، بی نظیر
Illiterate, Uneducated
Timeless, Timelessly
Unspeakable
Carefree
Sleepless
беззаботный
безграмотный , необразованный
безвременный , вневременно